سراوان به کجا رسید؟
سراوان به کجا رسید؟

به گزارش خزرفوری سراوان به کجا رسید؟در چندسال اخیر روایت‌های زیادی درمورد «دفنگاه زباله سراوان» در رسانه‌ها شنیدیم، ارتفاع کوه زباله و حجم شیرابه‌ای که تولید می‌کند و بازدید مسئولین استانی و کشوری از سایت زباله و اخبار ضد و نقیضی که جهت‌دار در رسانه‌ها منتشر شده‌است من را به این فکر واداشت تا برای […]

به گزارش خزرفوری

سراوان به کجا رسید؟در چندسال اخیر روایت‌های زیادی درمورد «دفنگاه زباله سراوان» در رسانه‌ها شنیدیم، ارتفاع کوه زباله و حجم شیرابه‌ای که تولید می‌کند و بازدید مسئولین استانی و کشوری از سایت زباله و اخبار ضد و نقیضی که جهت‌دار در رسانه‌ها منتشر شده‌است من را به این فکر واداشت تا برای دست‌یابی به واقعیت به بازدید از دفنگاه زباله بروم که پس از پیگیری‌های فراوان این مهم ممکن شد.

قرار شد ساعت ۹ صبح در سایت زباله حضور پیدا کنم. با ماشین سواری خودم را به ورودی سایت رساندم و از نگهبان برای ورود اجازه گرفتم و بعد از تماس گرفتن و هماهنگی اجازه‌ی ورود را گرفتم.نگهبان به سمتم برگشت و انگار به دنبال ماشین نداشته‌ام می‌گشت! گفت: ماشین نداری!؟ پیاده تا بالا یکی دو کیلومتر راه است! گفتم: ماشینی ندارم و پیاده میرم که به من گفت: اگر اینجا بایسیتی شاید این ماشین‌هایی که میرن داخل شما رو با خودشون ببرند، که فکر نکنم ببرند!!تشکر کردم و به راه افتادم، هوا به شدت گرم است ولی نسیم خنکی می‌وزد، سربالایی شیب تندی دارد و برای من که زانوهایم درد می‌کند بدترین اتفاق است!

چندمتری که بالا رفتم روستای سراوان و کوه‌های پشت آن پدیدار شد، واقعا در این لحظه به چنین منظره‌ای احتیاج داشتم!کامیون‌ها یک به یک از کنارم گذر می‌کردند و با تعجب به یک عابرِ تنها و سیاه‌پوش نگاه می‌کردند، بعضی هم به علت حمل بار سنگین با سرعت پایین در حال حرکت به سمت دفنگاه زباله بودند.خسته شده بودم و به زمین و زمان غُر می‌زدم!چرا کسی را با خودم نیاوردم تا کمکم کند! لااقل از حسین(دوستم که خانمش اهل سراوان است) کمک می‌خواستم! یا از فلانی، ای کاش حداقل موتور داشتم… در همین حین یک وانتِ خاکستری در کنارم ایستاد و گفت: آقای سیرنگ؟! سوار شین با هم بریم سایت!سوار شدم و بعد از مدتی به سایت رسیدیم، منظره‌ای مملو از لاستیک‌های خودرو، که روی همدیگر هموار شده‌اند در ورودی نقش بسته است!آنجا نماینده‌ی شهرداری منتظرم بود(از گفتن نام ایشان معذورم)

سلام علیک کردیم و پرسیدند: آقای سیرنگ هستی یا از طرفِ سیرنگ اومدی!؟ که جواب دادم خودم هستم!انتظار چنین برخوردی را داشتم! به هر حال افراد زیادی به اینجا آمدند و در فضای مجازی بر علیه سیاست‌های شهرداری در حل مشکل پسماند مطالبی نوشتند پس حتما با بازدیدکنندگان جدید با نهایت دقت برخورد می‌شود!نماینده گفت: در خدمتم، بفرمایید!خواستم مقدمه چینی کنم و بعد به دنبال اصل موضوع که شیرابه است بروم، پس درمورد زباله‌های دهه شصت پرسیدم و ایشان گفتند بیشتر از ۳۸سال است که در این مکان زباله دفن می‌شود و حدود ۱۸هکتار مساحت دارد که در ابتدا ۵هکتار بود و به کانِکس‌هایی در آنسوی دفنگاه اشاره کردند و گفتند اولین زباله‌های ورودی به سراوان در آن مکان دفن شده‌اند و اگر مشاهده کنید روی آنها با خاک پوشانده شده است.

درمورد نهال‌های کاشته شده توسط مسئولین شهری و استانی پرسیدم و به فیلمی که از نهال‌های خشک شده در فضای مجازی پخش شده بود اشاره کردم و ایشان گفتند: همه‌ی اینها دروغ است! خودتان بروید و نگاه کنید! از ۳۰۰۰نهال کاشته شده ۵۰تای آن خشک شده که این اتفاق بسیار طبیعی‌است! نهال‌های کاشته شده در این مکان را نمی‌توان با نهال‌های خیابان مقایسه کرد زیرا در زیر آنان زباله دفن نشده است!به محل کاشت نهال‌ها رفتم، محل تقریبا سرسبزی بود و چندنهال خشک شده‌ای که در فیلم دیده بودم را آنجا پیدا کردم!

البته جناب نماینده توضیح دادند و گفتند کاشت نهال از سال ۱۳۹۶ شروع شده و باز هم در فصل‌های دیگر باید در این مکان نهال بکاریم.از ایشان خواستم تا به «تصفیه خانه شیرابه» برویم و قبول کردند.جالب است بدانید «لوله‌های بتنی گیلان» پیمانکار تصفیه خانه است که قرارداد آن توسط رییس هیئت مدیره یعنی جناب گلریز امضا شده است.در بین راه که بودیم گفتند:من از شما نمی‌خوام که به نفع من بنویسید! هر چه دیده‌اید را بازگو کنید اما دروغ نگویید!با این حرف کاملا متوجه شدم که از رسانه‌ها زخم خورده است البته من هم حرفشان را تصدیق کردم و گفتم نیازی به دروغگویی نیست و حتما واقعیت را روایت می‌کنم.در مسیر که بودیم ،از گردنه‌ی دفنگاه عبور کردیم، جایی که نهال‌های کاشته شده در سال۹۶ خودشان را نمایان کردند.جناب نماینده به تصفیه خانه اشاره کردند و گفتند امروز تعطیل است و امکان بازدید وجود ندارد! حیف شد! خیلی دوست داشتم به داخل این تصفیه خانه بروم، البته توضیح دادند که این تصفیه خانه آزمایشی است و ۳لیتر بر ثانیه را می‌تواند تصفیه کند در صورتیکه میانگین شیرابه سراوان ۵.۵ لیتر بر ثانیه است .اما روبه‌روی آن محل تجمع شیرابه دفنگاه بود، تا به حال چنین شیرابه‌ای با این حجم ندیده بودم!

نزدیک که شدم مگس‌ها به استقبالم آمدند، از این زاویه که در آن قرار گرفتم به کوه زباله اشراف کامل دارم.بیل‌های مکانیکی و کامیون‌های در حال تخلیه بار و کارگرانی که در حال ساخت دیواره هستند، همه و همه در این کادر جا گرفته‌اند.درمورد بیل‌های مکانیکی پرسیدم: همیشه همین تعداد بیل مکانیکی در اینجا فعالیت دارند؟

نماینده توضیح داد: نخیر! بعد از حدود دو ماه است که سه‌ بیل مکانیکی با هم در حال فعالیت هستند که البته تامین این تعداد، وظیفه پیمانکار است و تعداد بالای بیل مکانیکی به نفع پروژه است زیرا در موعد مقرر به اتمام می‌رسد !در سمت چپ کارگران در حال کار برروی دیواره بودند و معلوم بود پیشرفت قابل توجهی کرده‌اند به سمتشان رفتم تا سلامی عرض کنم که در بین راه با شیرابه‌ای برخورد کردم که به سمت جنگل می‌رود! پرسیدم مسیر این شیرابه کجاست؟ که گفتند: به سمت روستای کچاء می‌رود و با آب سطحی که از آنجا می‌گذرد ادغام می‌شود!پرسیدم این کار از چه سالی شروع شده؟ منظورم دیواره‌سازی است و پیمانکار آن کیست!؟کار دیواره‌سازی از آذر ۱۴۰۱ سال گذشته شروع شده و قراردادش هم یکساله است و شرکت «ساحل نقش» این مسئولیت را به عهده گرفته است.هنوز هم زباله وارد سراوان می‌شود؟!بله اما فقط زباله خشک! آن هم برای ساخت دیواره!پرسیدم دیواره چند درصد پیشرفت داشته؟! ایشان گفتند:این دیوار حدود ۵۰درصد پیشرفت داشته که ارتفاع آن حدود ۱۲ متر است و گمان کنم ۶متر از آن باقی مانده است.

اصلا برای چه منظور دیوار سازی می‌کنند!؟دیوارسازی برای آن است که زباله‌های بالا دست به سمت جنگل پیش‌روی نکنند! همانطور که گفته بودم وسعت این مکان ۵هکتار بود و به مرور زمان با پیش‌روی زباله به پایین دست بر وسعت آن افزوده شد!از جناب نماینده بابت وقتی که گذاشتند تشکر کردم، در هیچ قسمتی از گفتگو با ایشان احساس نکردم که واقعیت را پنهان می‌کنند، یا می‌خواهند وضعیت را عالی جلوه بدهند، در هر حال واقعیتِ سراوان از آن چه که در فضای مجازی می‌شنوید فرق دارد.

در آخر هم ایشان گفتند که حدود یکسال زمان برای بازگشت سراوان به طبیعت وقت باقی‌مانده و امیدوار است محل دفن جدیدی پیدا شود.راستش را بخواهید خیلی از دیدن چنین منظره‌ای تاسف خوردم، در میان کوه‌های سرسبز و سر به فلک کشیده‌ی سراوان یک زخم عمیق بر دل جنگل زده شده… اما دقیقتر که نگاه کردم روزنه‌ی امیدی برایم نمایان شد! درست است که دل جنگل چنین زخمی شده اما حسی به من می‌گوید در سایه‌ی تلاش و همکاری و همدلی در کنار یکدیگر شاید بتوانیم از چرکین شدن این زخم جلوگیری کنیم گرچه نباید فراموش کنیم که ،علاج قبل از وقوع باید کرد و باید با تدبیر و اقدامات پیشگیرانه از فاجعه جلوگیری کنیم.عرفان سیرنگ۱۴۰۲/۰۵/۱۱